رهایی از حب دنیا در سورۀ معارج

رهایی از حب دنیا در سورۀ معارج

 

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 151، 9 محرم 1443) به تبیین موضوع رهایی از حب دنیا در سورۀ معارج می‌پردازیم.

گفته شد که تمام حظ و بهرۀ پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌) از معراج، عاقل بودن ایشان است. دانستیم که هرگز عقل‌ها به فعلیت نخواهند رسید؛ مگر اینکه «حب دنیا» را از قلبشان بیرون کنند. در این زمینه مختصری در باب زهد از کلام بزرگان و روایات ائمۀ معصومین(علیهم‌السلام) مطالبی بیان کردیم. در این جلسه می‌پردازیم به راه حلی که سورۀ معارج در بیرون کردن حبّ دنیا از قلب، پیش روی ما گذاشته است. به این منظور این سورۀ مبارکه را از ابتدا مرور می‌کنیم.

"سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ. لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ. مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ"[1]

درخواست کننده‌ای عذابی را که واقع شدنی است درخواست کرد، [عذابی که] ویژۀ کافران است، [و] آن را بازدارنده‌ای نیست. از سوی خداوند ذی‌المعارج.

واقع اسم فاعل است. یعنی این عذابی است که علیالاتصال جریان و سریان دارد و هیچطوری نمی‌شود این عذاب را از اهل کفر برداشت. این عذاب از کجاست؟ از خداوند صاحب معارج.

"تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ"[2]

فرشتگان و روح (فرشته مقرّب خداوند) به سوی او عروج می‌کنند در آن روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است!

این عذاب، عذابی است که در مقام و موقعیت عروج جان انسان در مسیر روحانی و در مسیر مَلَکی اتفاق میافتد. منظور از "یوم" فقط به معنای روز نیست، بلکه به معنای عالم است. یعنی عالمی که مقدار آن عالم پنجاه هزار سال است. این آیه به حرکت نوری نفس انسان، همگام با ملائکه اشاره می‌فرماید. یعنی نفس انسان عالمی دارد که در یک آن، می‌تواند پنجاه هزار سال را سیر و حرکت کند، این عالم، عالم ملکوت اوست.

"فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا. إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا. وَنَرَاهُ قَرِيبًا"[3]

چرا پیامبر باید صبر کند؟ زیرا امت در زمان قرار دارند و سیر وجودی خودشان را نمی‌بینند. یعنی سیر نفس خود را که هر آن پنجاه هزار عالم را بهسوی خدا طی می‌کند، نمی‌بینند. اینقدر مشغول زندگی روزمره‌ شدند که نمی‌توانند بپذیرند که انسان، محدود در بیست‌وچهار ساعت نیست، بلکه هر آن، پنجاه هزار سال عروج دارد با همراهی ملائکۀ غلاظ و شداد یا ملائکۀ رحمت. این کافران نه‌تنها عروج خود را بلکه معراج پیامبر را هم نمی‌توانند باور کنند و آن را امر بعیدی می‌دانند، درحالی‌که نزدیک است. پس پیامبر باید بر این نادانی‌شان صبر کند!

عمدۀ ما کارهای خود را به لحاظ این عمر دنیایی و با حساب و کتاب سال‌های دنیا می‌سنجیم که چقدر در این سال‌ها کار خیر انجام دادیم و چقدر گناه کردیم! و ارتباط دنیا را با آخرت، ارتباط امروز و فردا می‌دانیم، یعنی در دنیا کار می‌کنیم که برویم در آخرت نتیجۀ آن را ببینیم. درحالی‌که دنیا جدای از آخرت نیست و انسان در هر دم و بازدمی در دنیا پنجاه هزار عالم می‌سازد.

"يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاءُ كَالْمُهْلِ. وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ"[4]

روزی که آسمان چون فلز گداخته شود و کوه‌ها مانند پشمِ زده متلاشی گردند. یعنی روزی که نگاه انسان‌ها از عالم ماده برداشته شده، به حقیقت اشیا باز می‌شود.

"وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيمًا. يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ. وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِيهِ. وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ. وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ يُنْجِيهِ"[5]

و هیچ دوست صمیمی سراغ دوستش را نمی‌گیرد! آن‌ها را نشانشان می‌دهند (ولی هر کس گرفتار کار خویشتن است)، چنان است که گنهکار دوست می‌دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند، و همسر و برادرش را، و قبیله‌اش را که همیشه از او حمایت می‌کرد و همۀ مردم روی زمین را تا مایۀ نجاتش گردند.

وقتی چشم انسان به حقیقت اشیا باز شود، دیگر حساب و کتاب‌های زندگی دنیایی به هم می‌ریزد. کسی که در دنیا عمر و انرژی و فکر و ذکر و هم و غمش را برای فرزند و همسر و قوم و قبیله‌اش می‌گذارد، وقتی حقیقت همه چیز برایش آشکار می‌شود، دوست دارد آن‌ها را برای نجات خودش قربانی کند!

البته کارهایی که معمولاً پدر و مادرها برای فرزندانشان انجام می‌دهند، حقیقتش همین فدا کردن و قربانی کردن آن‌هاست برای خواسته‌های خودشان، ولی از آنجا که در دنیا حقیقت اشیا بر همه آشکار نیست، اکثراً متوجه این قضیه هم نیستند. مثل اینکه نگاه بیشتر پدر و مادرها به بزرگ کردن بچه این است که در پیری عصای دستشان بشود. یا اینکه برای شهرت و آبرو و شأن دنیایی‌شان او را تربیت می‌کنند، و این رفتارها چیزی نیست جز فدا کردن فرزند برای امیال خود.

این فدا کردن مختص فرزند نیست، بلکه همۀ اطرافیان انسان در معرض فدا شدن برای خواسته‌های دنیایی او هستند. کسی که همۀ حیات خود را منحصر در دنیا و عمر این دنیای خود می‌بیند و برای همین اگر از دنیایش چیزی کم شود دچار خلأ می‌شود، برای پُر کردن این خلأ و برداشتن این عذاب از خود، حاضر است نزدیک‌ترین عزیزان خود را فدا کند. درحالی‌که زندگی انسان، در همین دنیا خلاصه نمی‌شود و جان انسان، تشنۀ بهره‌مندی از عوالم دیگر است. کسی که این را می‌داند و می‌داند که انسان جامع تمام اسماء الهی است و همۀ هستی در تسخیر اوست، هرگز احساس خلأ نمی‌کند و هرگز چیزی یا کسی را برای از بین بردن این خلأ فدا نمی‌کند، بلکه همه چیز را ابزاری می‌داند برای ساختن آخرت خود.

ما خلیفةالله هستیم و خلیفۀ خدا مثل او باقی و ابدی است. پس آمده‌ایم به دنیا که ابدیتمان را بسازیم، نه اینکه از همۀ بهره‌های دنیا بهترینش را داشته باشیم و همۀ عمرمان صرف ساختن دنیای فانی شود! برای ساختن آخرت عبور از سختی‌ها و دست‌وپنجه نرم کردن با مشکلات و دردها لازم است. علاوه بر این، ویژگی دنیای فانی خراب شدن، بیماری، مرگ و...، است. انسان عاقل همواره به انجام وظیفه می‌اندیشد و همۀ این‌ها را ابزاری می‌بیند برای ساختن آخرت و ابدیت و به آسانی آن‌ها را پشت سر می‌گذارد، بدون اینکه باعث حب و بغض و خوشحالی و نگرانی او بشوند.

"كَلَّا إِنَّهَا لَظَىٰ. نَزَّاعَةً لِلشَّوَىٰ. تَدْعُو مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّىٰ. وَجَمَعَ فَأَوْعَىٰ"[6]

امّا هرگز چنین نیست (که با این‌ها بتوان نجات یافت، آری) شعله‌های سوزان آتش است، دست و پا و پوست سر را می‌کند و می‌برد! و کسانی را که به فرمان خدا پشت کردند صدا می‌زند. و (همچنین آن‌ها که) اموال را جمع و ذخیره کردند!

این طور نیست که انسان بتواند از خصوصیات دنیای فانی فرار کند. هرچه تلاش کند که خود را از آن‌ها دور کند، فایده ندارد، بلکه بیشتر در آن‌ها گرفتار می‌شود. در نهایت همۀ دلبستگی‌ها از انسان گرفته می‌شوند، و هرکس دلبستگی‌اش به دنیا بیشتر باشد، عذابش بیشتر است. پس باید امر دنیا را آسان گرفت و همّ خود را صرف ابدیت و آخرت نمود.

"إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا. إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا. وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا"[7]

به یقین انسان حریص و کم‌طاقت آفریده شده است، هنگامی که بدی به او رسد بی‌تابی می‌کند، و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران می‌شود (و بخل می‌ورزد).

"إِلَّا الْمُصَلِّينَ. الَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ. وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ. لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ. وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ. وَالَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذَابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ. إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ. وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ"[8]

مگر نمازگزاران، آن‌ها که نمازها را پیوسته به‌جا می‌آورند، و آن‌ها که در اموالشان حق معلومی است برای تقاضاکننده و محروم، و آن‌ها که به روز جزا ایمان دارند، و آن‌ها که از عذاب پروردگارشان بیمناک‌اند، چرا که هیچ کس از عذاب پروردگارش در امان نیست، و آن‌ها که دامان خویش را (از بی‌عفّتی) حفظ می‌کنند.

نمازگزار با نمازخوان فرق می‌کند. نمازگزار هر آن با زیباترین عوالمی که با روح و ملائکه ساخته میشود، زندگی میکند.

برخی خصوصیات دیگر نمازگزاران در آیات بعدی سورۀ معارج بیان شده است:

"وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ. وَالَّذِينَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ. وَالَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ. أُولَٰئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ"[9]

و آن‌ها که امانت‌ها و عهد خود را رعایت می‌کنند، و آن‌ها که با ادای شهادتشان قیام می‌نمایند، و آن‌ها که بر نماز مواظبت دارند، آنان در باغ‌های بهشتی (پذیرایی و) گرامی داشته می‌شوند.

اما دستۀ دیگری که در این سورۀ مبارکه معرفی شده‌اند، کسانی هستند که بدون استحقاق، طمع بهشت دارند:

"فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ. عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ. أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ. كَلَّا إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ"[10]

این کافران را چه می‌شود که با سرعت نزد تو می‌آیند. از راست و چپ، گروه گروه (و آرزوی بهشت دارند)! آیا هر یک از آن‌ها (با این اعمال زشتش) طمع دارد که او را در بهشت پر نعمت الهی وارد کنند؟! هرگز چنین نیست؛ ما آن‌ها را از آنچه خودشان می‌دانند آفریده‌ایم!

همراه بودن با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمۀ معصومین(علیهم‌السلام)، به تنهایی نمی‌تواند انسان را به سعادت برساند. همان طور که زبیر که لقب سیف‌الاسلام را داشت و در ظاهر، همراه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود و شمر که حتی در جنگ صفین در کنار امام‌علی(علیه‌السلام) بود، سعادت‌مند نشدند. چرا؟ برای اینکه هدفشان از این همراهی، دنیا بود.

"فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ. عَلَىٰ أَنْ نُبَدِّلَ خَيْرًا مِنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ. فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّىٰ يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ. يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا كَأَنَّهُمْ إِلَىٰ نُصُبٍ يُوفِضُونَ. خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَٰلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ"[11]

سوگند به پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها که ما قادریم که جای آنان را به کسانی بدهیم که از آن‌ها بهترند؛ و ما هرگز مغلوب نخواهیم شد! آنان را به حال خود واگذار تا در باطل خود فروروند و بازی کنند تا زمانی که روز موعود خود را ملاقات نمایند! همان روز که از قبرها به سرعت خارج می‌شوند، گویی به سوی بت‌ها می‌دوند، در حالی که چشم‌هایشان از شرم و وحشت به زیر افتاده، و پرده‌ای از ذلّت و خواری آن‌ها را پوشانده است! این همان روزی است که به آن‌ها وعده داده می‌شد!

 


[1]- سورۀ معارج، آیات 1 تا 3.

[2]- سورۀ معارج، آیۀ 4.

[3]- سورۀ معارج، آیات 5 تا 7.

[4]- سورۀ معارج، آیۀ 8 و 9.

[5]- سورۀ معارج، آیات 10 تا 14.

[6]- سورۀ معارج، آیات 15 تا 18.

[7]- سورۀ معارج، آیات 19 تا 21.

[8]- سورۀ معارج، آیات 22 تا 29.

[9]- سورۀ معارج، آیات 32 تا 35.

[10]- سورۀ معارج، آیات 36 تا 39.

[11]- سورۀ معارج، آیات 39 تا 44.

 



نظرات کاربران

//